مدت بسیارى بود که اسیر شده بودم، اسیرِ یک دوست داشتن اشتباهى که براى توجه و عشق تو، آزادى ام را به تاراج داده بودم،احساس پرنده اى را داشتم که به جاى آسمان در قفس محبوس شده است و در ازاى دانه پرهایش را هم باج داده بود...
تورفتى و بعد از رفتنت مدت بسیارى در قفسى که دوست داشتنت در وجودم ساخته بود، اسیر بودم وچشم انتظار براى آمدنت
اما نیامدى و نیامدنت مرا به خودم بازگرداند و بیاد آوردم من پرنده ام و فطرت پرنده آزادى و پرواز در آسمان است
مثل عقابى که پس از چهل سال، میمیرد و دوباره متولد میشود، رفتنت با آنکه مرا کشت اما زندگى دوباره اى به من داد و من پرهایم را یکى یکى تیمار کردم و دوباره پرواز را با فراموش کردنت بخاطر آوردم ..
:)
خیلی خوشحالم برات .. موفق باشی