!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

ما چاره یِ عالمیم و بیچاره یِ تو .. !!

دوران عاشقی


در ابتدای عاشقی، نوعی جنون و دیوانگی تو را گرفتار خود می‌کند.

مانند زلزله تو را می‌لرزاند و سپس آرام می‌شود.

زمانی که آرام گرفتی، باید تصمیم بگیری.

باید تصمیم بگیری که آیا واقعاً ریشه‌های شما چنان به هم گره خورده است که نتوانید با هم نبودن را تصور کنید؟

قسمت واقعی عشق، همین است.

عشق، حبس شدن نفس در سینه با دیدن یا شنیدن معشوق نیست.

هیجان نیست.

آرزوی هر لحظه هم آغوشی نیست.

بیدار نشستن شبانه با رویای بوسه باران کردن تن معشوق نیست.

خشمگین نشوید. اما اینها عشق نیست.

عشق آن احساسی است که وقتی زلزله‌ی عاشقی به پایان رسید، در ما باقی می‌ماند.

هیجان انگیز نیست. میدانم. اما واقعی است!






4

تو زندگی هممون یه اسم هست
که تا آخر عمر هرجا بشنویم برمیگردیم
یه اسمی که همیشه تو سرچ اینستا؛
تلگرام اون اوله، آره دقیقن همون اسمی که
الان اومد تو ذهنت!

;)

4

مدت بسیارى بود که اسیر شده بودم، اسیرِ یک دوست داشتن اشتباهى که براى توجه و عشق تو، آزادى ام را به تاراج داده بودم،احساس پرنده اى را داشتم که به جاى آسمان در قفس محبوس شده است و در ازاى دانه پرهایش را هم باج داده بود...

تورفتى و بعد از رفتنت مدت بسیارى در قفسى که دوست داشتنت در وجودم ساخته بود، اسیر بودم وچشم انتظار براى آمدنت

اما نیامدى و نیامدنت مرا به خودم بازگرداند و بیاد آوردم من پرنده ام و فطرت پرنده آزادى و پرواز در آسمان است

 مثل عقابى که پس از چهل سال، میمیرد و دوباره متولد میشود، رفتنت با آنکه مرا کشت اما زندگى دوباره اى به من داد و من پرهایم را یکى یکى تیمار کردم و دوباره پرواز را با فراموش کردنت بخاطر آوردم ..



11

برای  اینکه یک ساعت را با مردی بگذرانیم 350 فرانک سویس می گیرم. یک ساعت در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره ی مسائل پیش و پا افتاده را کنار بگذاریم، کل این مدت می شود یازده دقیقه رابطه جنسی.


یازده دقیقه...


دنیا دور چیزی می گردد که فقط یازده دقیقه طول می کشد!! به خاطر این یازده دقیقه در یک روز 24 ساعته!(بافرض این که همه زن و شوهر ها هر روز عشقبازی کنند که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می کنند خانواده تشکیل می دهند، گریه بچه را تحمل می کنند، مدام توضیح می دهند که چرا دیر آمده اند به خانه، به صد تا زن دیگر نگاه می کنند با این آرزو که با ان ها چرخی دور دریاچه ی ژنو بزنند، برای خودشان لباس های گران می خرند و برای زن هایشان لباس های گران تر، به فاحشه ها پول می دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی شان بکنند در حالی که اصلا نمی دانند این کمبود چیست؟


برای همین یازده دقیقه است که:


صنعت عظیم لوازم آرایش،


رژیم های غذایی،باشگاه ورزشی،


پورنوگرافی،


صنعت عطر و ادکلن،


بارها و کابارها،


فاحشه خانه ها،


صنایع مشروبات الکلی و ... قدرت می گیرند!


و تازه وقتی مردها دور هم جمع می شوند، برخلاف تصور زن ها،اصلا راجع به زن ها حرف نمی زنند. از کار و پول و ورزش حرف می زنند...یک جای تمدن بشری ما ایراد اساسی دارد! یک جای این آدمیت می لنگد! واقعا می لنگد و نه تو می دانی و نه من تمدن بشری خدا را فراموش کرده است. یادش رفته خدا حاضر است و ناظر یادش رفته هدف معنویست نه مادی. 


(یازده دقیقه/پائولوکوئیلو)