!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

دوران عاشقی


در ابتدای عاشقی، نوعی جنون و دیوانگی تو را گرفتار خود می‌کند.

مانند زلزله تو را می‌لرزاند و سپس آرام می‌شود.

زمانی که آرام گرفتی، باید تصمیم بگیری.

باید تصمیم بگیری که آیا واقعاً ریشه‌های شما چنان به هم گره خورده است که نتوانید با هم نبودن را تصور کنید؟

قسمت واقعی عشق، همین است.

عشق، حبس شدن نفس در سینه با دیدن یا شنیدن معشوق نیست.

هیجان نیست.

آرزوی هر لحظه هم آغوشی نیست.

بیدار نشستن شبانه با رویای بوسه باران کردن تن معشوق نیست.

خشمگین نشوید. اما اینها عشق نیست.

عشق آن احساسی است که وقتی زلزله‌ی عاشقی به پایان رسید، در ما باقی می‌ماند.

هیجان انگیز نیست. میدانم. اما واقعی است!






نظرات 4 + ارسال نظر
۴ 1401,05,31 ساعت 05:42

بنویس ...

ن 1401,03,09 ساعت 23:31

چرا دیگه چیزی نمینویسی؟ هنوز یه نفر هست که یواشکی به اینجا سر میزنه..

سحر 1401,01,01 ساعت 23:59

سخته عشق واقعی
چرا اپ نمیکنی

54 1400,07,13 ساعت 23:48

Hamishe uni ke dige asheq nist rahat tar o manteqi tar harf mizane
Matne qashangi bud ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد