چه کسی گفته یک مرد مثل فولاد است و زنگ نمی زند؟!به خدای علی قسم یک مرد هم، می ترسد،از رابطه،از دوری،از دوست داشتن،از دوست نداشته شدن،از ابراز عشق کردن،از زنگ زدن به معشوقه اش،از فکردن به او،از فکر نکردن به او،از زیبایی معشوقه،از مهربانی او،از عکسهای دونفره،از عکسهای تکی،از تنها شام خوردن ها و سر به بالین گذاشتن ها،از خیانت،از بی غیرتی از...
درست است که در ظاهر یک مرد مثل فولاد است و زنگ نمی زند،اما خم که می شود!شرمنده که می شود!و این ها همه یعنی مرگ یک مرد
ایستاده ام تنهای تنها در شهری که می گویند هیچ کس تنها نیست یا تنها نمی ماند! از من اگر بپرسید همه این ها چرند است تنهایی علت دارد نه زمان و مکان ،تنهایی گاهی برای او ست گاهی برای غیر او . حال نشستهام در ایستادگی آخرین نخ؛ آن تنهای بدون تنهایی تا سهمی را که از او ندارم دود کنم. تا دوباره سایهی کمرنگی باشم در خیابانهای شهری که مالبرو تاچ ندارد.
ساعت اکنون است !و من هنوز ایستاده ام تنهای تنها در میان این همه عکسهای تک نفره، این همه هر روز هوای دونفره،تنهای تنها در این تخت دونفره و عشقی همیشه یک طرفه...