!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

اسماعیل خطابم نکنید!!

چند سال گذشت از آن سالهایی که من قربانی عشقی بودم که معشوقه اش عاشق نبود،بالغ نبود،عاقل نبود،با من نبود،تنها نبود،ساده نبود،پاک نبود،در یک کلام آدم نبود.حالا جواب ذهنم را دلم را،تنم را چه بدهم؟...اسماعیل خطابم نکنید!من قربانی عشقی هستم که به من یک لحظه هم رحم نکرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد