!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

!! تراوشات یک ذهن پریشان

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

ایستاده ام اما سخت..

ایستاده ام تنهای تنها در شهری که می گویند هیچ کس تنها نیست یا تنها نمی ماند! از من اگر بپرسید همه این ها چرند است تنهایی علت دارد نه زمان و مکان ،تنهایی گاهی برای او ست گاهی برای غیر او . حال نشسته‌ام در ایستادگی آخرین نخ؛ آن تنهای بدون تنهایی تا سهمی را که از او ندارم دود کنم. تا دوباره سایه‌ی کم‌رنگی باشم در خیابان‌های شهری که مالبرو تاچ ندارد.

ساعت اکنون است !و من هنوز ایستاده ام تنهای تنها در میان این همه عکسهای تک نفره، این همه هر روز هوای دونفره،تنهای تنها در این تخت دونفره و عشقی همیشه یک طرفه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد