دیشب خوابم بوی تو را می داد،بویی هوس انگیزو دلربا،رد بو را گرفتم همچون گرسنه ی که ماه ها چیزی نخورده، گوشه خوابم تورا دیدم که نشسته ی و خمیازه می کشی.چشمت که به چشمانم افتاد، گفتی:مگر در خواب همدیگر را ببینیم،بیا کمی با هم در خواب بخوابیم!!..
با صدای گوشی همراه از خواب بیدار شدم،بوی خوشت هنوز در مشامم هست.سیگارم را روشن می کنم و از اتاق بیرون می آیم.چشمانم به تو می افتد که گوشه آشپزخانه نشسته ی و خمیاز می کشی و برایم صبحانه درست کرده ی.چشمت که در چشمانم افتاد،گفتی:بیا با هم صبحانه بخوریم..
عاشقی؟
بیا با هم صبونه بخوریم